امان از خشم های فروخفته

ساخت وبلاگ

اومدم برای پیگیری کار اداری به لطف پروردگار همیشه انسان هایی از جنس نور برای گشایش کار تو مسیرم قرار می گیرند... به دلایل زیادی این روزها پر از خشم و خستگی ام ... بهو بغضم ترکید ... اشک مثل قطره های بارون رو گونه ام سر می خوره.... از یکی،از کارمندان خانم دستمال گاغذی می گیرم و خودم رو می رسونم به روشویی کمی اب به صورتم می،زنم .. به خودم میگم لطفا .....الان وقتش،نیست... تو ماشین یه دل سیر گریه کن .. جلوی دیکران نه... بزار همیشه سرفراز ببینندت... بالاخره جلوی فرو ریختن اشکم رو می گیرم ....امروز صبح کلی وجدان درد داشتم.. دیشب خیلی بداخلاق شدم .. چند دلیل داره ... بخشی خشم های فروخفنه است .. بخشبش مواجه با افراد زبان نفهم و بی وجدانِ ... و بخشی ..

و ادمهای کثافتی که آنچه لایقش،هستند، رو به دیگری منتسب می کنند .. حیف که به خاطر ارامش،و ارتباط فرزندانم نمی تونم وگرنه سکوتم رو میشکستم و پرونده شون رو باز می کردم ... تا برای ابد لال بشن... و مرد بی وجدانی که اگه من حاضر نباشم زجرهاشو تحمل کنم .. نسبت به مشکلات فرزندانش اجساس،مسبولیت نداره... بهای پدری کردنش رو تقدیم جان خسته و رنج دیده ی من می دونه ..

اما من تمام مسکلات رو اگرجه سخت تاب میارم ولی روح و روان و جسمم رو در ازای،حمایت هز فرزندانمون معامله نمی کنم ... نمی خواستم بنویسم ولی این خشم باید جایی از وجودم بیرون بیاد وگرنه کودکان معصومم وقتی که گودگانه رنجم میدن ، قربانی خشمم نشن... که دیشب شدن .. خیلی عصبی بودم و خیلی،رنجوندمشون...و چفدر دردناکه

مهمانی...
ما را در سایت مهمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : janshifteh بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 10 مهر 1402 ساعت: 21:05