یادت می پیچه در خاطرم و منو می بره به خاطرات اندکی که از تو دارم . ورق می زنم روزهای گذشته رو ، اگرچه دور از تو بوده ام ولی با تو زندگی کردم و مثل عزیزی که به سفر رفته و من از موهبت دیدنش برخوردار نیستم با مزه مزه خاطراتت کامم شیرین میشه ، خاطراتمون رو مرور می کنم و فاصله ها مهر و یادت رو خاموش نمی کنه . تو هم یادم می کنی؟ فقط تو هستی در روزهای من . با تمام وجودم تو را می خواهم .
میشه روزی فقط برای من دلبری کنی و منو ببینی و جز من هیچکی به چشمت نیاد؟....
امروز نزدیک محل کارت بودم ، دوست داشتم اتفاقی می دیدمت.... ولی حیف قسمت نشد ..
مهمانی...برچسب : نویسنده : janshifteh بازدید : 139