مهمانی : نیلوبلاگ

ساخت وبلاگ

شاید هم برم با بچه ها ...

پیشنهاد مهاجرت دارم توسط یکی از نزدیکان ،ولی هنوز،برام جدی،نشده ...

فعلا زبان می خونم حداقلش،اینه می تونم سفر برم

اومدم دکتر ... پوست دستم ناراحته ...

نمی دومم دلیلش ذهنیه یا واقعا ناراحتی پوستیه

کارهای اداری و حقوقیم نموم بشه .. ذهنم به آرامش میرسه ..

گاهی تنهایی سیلی میزنه ... می دونم زندگی،می خواد تو این تنهایی ، شادی رو پیدا کنم ... وقتی بتونم از این چالش ها عبور کنم ... زندگی کلی به من جایزه میده...

خستگی و کسالت هام شب ها ازم مادر بدخلقی میسازه... صبح خزیدم کنارشون و کلی بوسیدمشون ... فرشته های ورورجک... من از صبح زود بیدارم و شب ها می خوام بخوابم و اونها مقاومت می کنند و در نهایت اون زن غرغروی خسته رو از جایی که جبسش کردم ، بیرون می کشند... صبح من موندم و شرمندگی و تماشای دو تا صورت فرشته گون .... و چشم هایی که خیس شد از عذاب وجدان ...

امروز خواستم از خالق که کمکم کنه مادر خوب و خوش،اخلاقی بشم...وسط تنهایی ها و مشکلات مادر خوبی بودن هنره...

مهمانی...
ما را در سایت مهمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : janshifteh بازدید : 15 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 14:10