مهمانی

ساخت وبلاگ

امشب ،اولین یلدای منه بعد از جدایی. دعوت بودیم منزل یکی از اقوام .. قبل رفتن ، دخترم بهانه جویی کرد و بالاخره اومد و با لباسی که انقدر که باید جلوی سرما رو نمی گرفت .. تو پارکینگ بودم. و حسش نبود و حرکت کردیم . مادر کیک خرید و رسیدیم و خوش گذشت.. بچه ها هم راضی بودند.

مهمانی...
ما را در سایت مهمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : janshifteh بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 11:37

خیلی خیلی بهترم و بابتش خدا رو شاکرم

این روزها، حس می کنم در سرزمینی جادویی قدم گذاشتم ...

باید به باطن آنچه می‌بینی ، برسی ...از ظاهر باید گذر کنی ... صداها رو بشنوی .... در سکوت ذهن ، صدایی از اعماق وجودت رو خواهی شتبد ....صدای راهنما هشدار میده و مسیر درست رو نشونت مبده

مهمانی...
ما را در سایت مهمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : janshifteh بازدید : 18 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 11:19

آنچه منو غمگین می کنه جدا شدن نیست . سالهاست تنها بودم با وجود همسر .. آنچه منو غمگین کرده این همه بدجنسی و بدی از همسر سابقم هست و همکاران مشترکی که با آبرو و روانم بازی می کنند.

هیچ چیزی در عالم گم نمیشه ....

هر رنجی که بدیم یا درک کنیم ، تاوان داره

من روزی خوب میشم و رها میشم از رنج هام

مهمانی...
ما را در سایت مهمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : janshifteh بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 13:24

بالاخره رفتم پیاده روی،.. بعد از ماهها ... قدم زدم و ترجیحم تنهایی بود .. نمی خواستم مجبور بشم حرف بشنوم ،یا حرف بزتم ...دلم می خواست من باشم و طبیعت...و خالق مونبرگشتی گوجه خریدم و دو تا نون سنگک کنجدی برشته ... به محص رسیدن گوحه رو پوست گزفتم و ورق ورق داخل ماهیتابه گذاشتم تا اماده بشه ، بعد روغن زینون ریختم داخلش،و فلفل فراوون و کمی نمک و قارچ ورق ورق تازه ..اخرش هم تخم مرغ ...بعد برنچ رو شستم و سبزی،ترش،تره رو که روز قبل خریدم و پاک کرده بودم . زحمت خرد گردنش رو مادرم که مهمونم بود ، کشید و با اب غوره و سیر سرخ شده و کمی ارد برنج و...آماده میشه و خورشت راحتی،هست و البته با ماهی دودی و تربچه و ریتون عالی میشه..بگذریم .غروب شد بچه ها رو از آپارتمان بردم چند ساعتی پیش،پدرشون و الان دارم می نویسم.....درس،زباتم موتده و بابد سعی کنم خودم رو اماده کنم... هرچند حسش نیست.. مهمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت مهمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : janshifteh بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 14:10

شاید هم برم با بچه ها ...پیشنهاد مهاجرت دارم توسط یکی از نزدیکان ،ولی هنوز،برام جدی،نشده ...فعلا زبان می خونم حداقلش،اینه می تونم سفر برم اومدم دکتر ... پوست دستم ناراحته ...نمی دومم دلیلش ذهنیه یا واقعا ناراحتی پوستیهکارهای اداری و حقوقیم نموم بشه .. ذهنم به آرامش میرسه .. گاهی تنهایی سیلی میزنه ... می دونم زندگی،می خواد تو این تنهایی ، شادی رو پیدا کنم ... وقتی بتونم از این چالش ها عبور کنم ... زندگی کلی به من جایزه میده...خستگی و کسالت هام شب ها ازم مادر بدخلقی میسازه... صبح خزیدم کنارشون و کلی بوسیدمشون ... فرشته های ورورجک... من از صبح زود بیدارم و شب ها می خوام بخوابم و اونها مقاومت می کنند و در نهایت اون زن غرغروی خسته رو از جایی که جبسش کردم ، بیرون می کشند... صبح من موندم و شرمندگی و تماشای دو تا صورت فرشته گون .... و چشم هایی که خیس شد از عذاب وجدان ...امروز خواستم از خالق که کمکم کنه مادر خوب و خوش،اخلاقی بشم...وسط تنهایی ها و مشکلات مادر خوبی بودن هنره... مهمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت مهمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : janshifteh بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 14:10

تا حالا براتون پیش اومده بعد از،کلی روزهای شلوغ یهو سرت حلوت میشه یا مثل امروز بچه هات کلاس نمیرن و تو انگار وقتی داری،که نمی دونی،باید چکارش کنی... می خوام صدایی نشنوم ... مسابقه فدتبال در حال برگزاریه و من پناه میارم به اتاق خودم ... لامپ خاموشه و من میام سراغ این دفتر تا آینه ی درونم بشه... و من اینجا با حقایق وجودم مواجه میشم... اینجا ... پر از خاطرات منه ... پر از ناگقته ها و دردهای من ... حتی اگه نانوشته باشه... اینجا خلوت ِابدی منه... دفتری،مجازی که خاطرات زیادی رو تو خودش دفن کرده ...خلایی که با عشقی ساخته ذهنم پرش گردم و جذب رفتار ساختگی آدمی،شدم که تهش فهمیدم ،عاشق تصوراتم شدم .. اون مرد نمی تونست عشق بورزه.. بازی می کرد تا خانمها رو اسیر کنه تا دردها و زخم های روحش رو درمان کنه..با ابرلز عشقشون جون می گزفت و با چنگ زدنشون انرژی می گرفت ... مرد واقعی مخ نمیزنه وقتی،شرایط رابطه نیست ... وقتی برنامه ای،نداره... ایکاش،آدم ها می دونستند با رفتارشون چه کارمایی رو به زندگی،شون دعوت می کنند.خلاهایی داریم و گمان می کنیم رفتار ساختگی و فیک شخصی می تونه درمان نیازهامون باشه .. ما بهش،مقام پادشاهی می دیم و بدون تلاش اجازه میدیم ، فاتح قلبمون بشهدر امانت ، خیانت می کنه و جوری خنجر میزنه وقت رفتن که سالها بعد باز،جاش،درد می کنه ....خوشحالم که ازش عبور کردم ... با وجود اینکه دورادور،شنیدم نامزده کرده ولی دیگه ،اذیت نمیشم ......طول کشید تا به اینجا برسم ...او مردی نبود که گمان می کردم و من نیاز،دارم به شناخت ادمها ، قبل از،باور و تصور خیالی.... من با هدایت مستقیم پروردگار مردی شایسته ....که قلبش باز،باشه و انسانی وفادار و با سلامت اخلاق ، جسم و روان رو ملاقات می کتم . کسی که ق مهمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت مهمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : janshifteh بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 14:10

در اوایل ۴۰ سالگی هستم و می خوام بقیه زندگی مو بسازم و از شکست هام درس بگیرم و  عبور کنم به جای سرزنش خودم، شاد  باشم و مثبت زندگی کنم و خدا رو شاکرم که چشمم به حقیقت باز شده و  به خاطر اشتباهاتی که  از خلأهای عاطفی و ناپختگی هام نشات گرفته  ، غصه نمی خورم.. بلکه می پذیرم و به خودم عشق میدم و بقیه زندگی مون رو جوری می سازم که دوست دارم باشه..  با ارتباط با روح برتر، می تونیم ناجی زندگی مون باشیم و البته پروردگار توسط افراد شایسته  ما رو به مسیر درست رهنمون میشه .. فقط کافیه در سکوت بشنویم صداشو و با خودمون به صلح برسیم .آمین . چنین باد مهمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت مهمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : janshifteh بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 10 مهر 1402 ساعت: 21:05

اومدم برای پیگیری کار اداری به لطف پروردگار همیشه انسان هایی از جنس نور برای گشایش کار تو مسیرم قرار می گیرند... به دلایل زیادی این روزها پر از خشم و خستگی ام ... بهو بغضم ترکید ... اشک مثل قطره های بارون رو گونه ام سر می خوره.... از یکی،از کارمندان خانم دستمال گاغذی می گیرم و خودم رو می رسونم به روشویی کمی اب به صورتم می،زنم .. به خودم میگم لطفا .....الان وقتش،نیست... تو ماشین یه دل سیر گریه کن .. جلوی دیکران نه... بزار همیشه سرفراز ببینندت... بالاخره جلوی فرو ریختن اشکم رو می گیرم ....امروز صبح کلی وجدان درد داشتم.. دیشب خیلی بداخلاق شدم .. چند دلیل داره ... بخشی خشم های فروخفنه است .. بخشبش مواجه با افراد زبان نفهم و بی وجدانِ ... و بخشی ..و ادمهای کثافتی که آنچه لایقش،هستند، رو به دیگری منتسب می کنند .. حیف که به خاطر ارامش،و ارتباط فرزندانم نمی تونم وگرنه سکوتم رو میشکستم و پرونده شون رو باز می کردم ... تا برای ابد لال بشن... و مرد بی وجدانی که اگه من حاضر نباشم زجرهاشو تحمل کنم .. نسبت به مشکلات فرزندانش اجساس،مسبولیت نداره... بهای پدری کردنش رو تقدیم جان خسته و رنج دیده ی من می دونه ..اما من تمام مسکلات رو اگرجه سخت تاب میارم ولی روح و روان و جسمم رو در ازای،حمایت هز فرزندانمون معامله نمی کنم ... نمی خواستم بنویسم ولی این خشم باید جایی از وجودم بیرون بیاد وگرنه کودکان معصومم وقتی که گودگانه رنجم میدن ، قربانی خشمم نشن... که دیشب شدن .. خیلی عصبی بودم و خیلی،رنجوندمشون...و چفدر دردناکه مهمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت مهمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : janshifteh بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 10 مهر 1402 ساعت: 21:05

حساس شدم و زود رنج ولی خوبیش،اینه که به خودم مسلط،میشم ...هنوز،دخترکی،آسیب پذیر،در من زندگی، می کنه.. فقط خوبیش،اینه جدیدا حرف گوش،میده و دعواش،می کنم .. خودش،رو جمع و جور،می کنه.. میگم بغضت رو قورت بده... اون خانم قوی،میاد میشینه پشت فرمون میگه بریم .. میگه گلم نزار بشکنندت ... صاف بشین .. محکم راه برو... تا ادم های شیاد و گرگ صفت جذبت نشن .. اونها گه زنان تنهای رنجور رو از صد فرسنگی میشناسند و شکار می کنند.. اینها رو که بهش میگه ابروهاش رو میندازه بالا .. صورتش رو پر از،غرور می کنه به جای،ضعف .. محکم راه میره.. تا کسی اون دخترک رنجور و تنها رو نبینه ... واقعا هم هردو قوی هستند فقط دخترک خیلی صدمه دیده... درست میشه...قرار بود برم سفر کاری،... کنسلش،کردم... شرایط،جوری،رقم خورد که ترجیح دادم ، نرم...منتظرم بچه ها بیان ببرمشون کلاس زبان ... ایکاش بتونم بعد از این مادر خوش،اخلاقی باشم...خانمی،که عشق نگرفته و باید عشق رو در خودش،پرورش بده و مادر مهربون و با جنبه ای،باشه...این روزها خیلی،شلوغ بودم... دو روز،صبح پیگیر امور اداری ... و خلاصه با یاری،پروردگار و دوستان کار رو جمع کردم و امروز،مدام در حال رانندگی گذشت از شهرداری به ادارهای دیگر... خلاصه کلی تلاش کردم تا تو تایم اداری کار رو سرو سامان بدم ... خدا رو شاگرم .. به خاطر،حضورش،در،زندگیم... به خاطر یاریش .. امیدوارم سهم بیشتری،از پروردگار در،وجودمون داشته باشیم و اعتبار الهی،ما روز،به ردز،بیشتر بشه.... اعتبار الهی مثل حساب بانکی مجازی،عمل می کنه .. مهمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت مهمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : janshifteh بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 10 مهر 1402 ساعت: 21:05

حسابی،کوفته ام .. به انفولانزا مبتلا شدم .. چند روزه تو خونه خوابیدم و البته یکی دو بار،با ماشین بیرون رفتم ..خودم رو به پارک می رسونمگردنم درد می،کنه و ستون فقراتم ولی،قدم میزنم تا از،رخوت در بیام . گذشته رو به یاد مبارم .. سالها فقط اسمت تو شناسنامه کسی باشه .. و تنها باشی.. سالها کنارش،تنها بودم و نه تنها درک نشدم .. تحقیر و له شدم. برای هر فعالیتی جواب رد می،شتیدم و برای اجابت کوجکترین خواسته ای باید منت می کشیدم .. هنوز اصرار داره برگزدم ... بهش گفتم نمی خوام نازکنم با بهت دروغ بگم .. ازدواج ما از اول هم اشتباه بودو تو تمام تلاشت رو کردی،که روشنی ،نور و شوق وجودم رو خاموش کتی و موفق شدی حالا دیگه برو سراغ زندگیت.... چیزی که قضیه رو اسون کرده اینه که من،سالهاست تنهام اون موقع با داشتن همسر،الان بی همسر،..پس،سخت نیست ..اغلب مردها،جذب نور ، روشنی و گرمای وجود یه زن میشن ولی میان گه خاموشش،کنند .. دنبال حفظ اون روشنی و تقویتش نیستند.. مهمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت مهمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : janshifteh بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1402 ساعت: 22:42